عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

عسل بانو

آذر 92

2 آذر شنبه شب با مامان و مامان بزرگم (مامان بابا) رفتيم تبريز. با قطار رفتيم و من خيلي ذوق زده بودم که با قطار ميخوايم بريم و ميگفتم ميخوايم بريم سوار قطار شيم و قطار هم بگه دو دو چي چي   بعد گفتم اين که ميگه : تلق تلق ! خيلي هم خوشم اومد و کلي بازي کردم مخصوصا وقتي تخت بالا رو کشف کردم و نردبونش رو انقدر بالا پايين رفتم و شلوغي کردم تا نصفه شب شد وساعت 3 شب زوري خوابيدم! صبح هم زود رسيديم و پاشدم و خوابم هم پريد. تبريز هم خوب بود و خوش گذشت بهمون. کلي بازي کردم و شيطوني  مهموني رفتيم و خلاصه کلي زحمت داديم و سه شنبه شب هم دوباره سوار قطار شديم و برگشتيم و چهارشنبه صبح خونه بوديم   برگشتني هم خيلي مثل هميشه د...
26 آذر 1392

مهر ماه 92

مامان نوشت: عسل جون چي کار کنم مامان تنبل شده شايدم وقت کم مياره. انشالا انشالا انشالا زود زودبيام بنويسم شيرين کاري ها و شيرين زبوني ها تو. اينا رو ميزارم که تشويق بشم و بيام زود زود بنويسم  آخه هر روز يه شيرين زبوني و يه شيرين کاري داري به خودم ميگم ميرم تو وبلاگ مينويسم  اين کار يا حرفتو. ولي وقت نميشه يا تنبلي ميکنم يادم ميره  پس انشالا به زودي مينويسم با انرژي    اينا رو امروز 12 آدر نوشتم انشالا ميام و عکسها و مطالب مهر ماه رو به زودي ميزارم       بعدا نوشت (14آذر): 1 مهر سالگرد عروسي مامان و بابا بود که رفتيم  يه دوربين خوبتر واسه خودمون کادو خ...
14 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد